شب های چارخونه طور....

ساخت وبلاگ

غم تو را، چنان عزیز داشت دل که پیش کس 
دم از شکایتی که نه! دم از گلایه هم نزد 

خوشا شب و خیال‌ها و خواب‌های تو، چه غم 
که آتشی به خرمن شبم، سپیده‌دم نزد 

شبی گذشت با غم تو، آن‌چنان شبی که کس 
به جز غم تو خلوت من و تو را، به هم نزد 

"حسین منزوی"


برچسب‌ها:
سرراهی شب های چارخونه طور.......
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 0:25

دوربین یه سوراخ توی دیوار هست پراز سیم...بهشون گفتم اونجا دوربین داره مدیر واینا میبینن...دوروز اول درگیر چراغ دوربین بودن ک کجاس ...کافیه بگم:دوووربیناز هیولا تبدیل به سوسک میشن و میشینن سرجاشون....الان چندروزیه اثردوربین کمرنگ شده و عادت کردن... دوتااز دانش اموزای شر کلاس میگن:خانم الکی نگو کوووو دوربین اخه.... به مرحله ی پس گردنی زدن رسیدم...تاحالا فکر نمیکردم انقدر بچسبه...مخصوصا روی گردن عرق کرده:)انقدر دستم براشون سبکه که بعداززدنم خندشون میگیره.... لوومی دستش مثل پنبه سبکه.....چنان پس گردنی هایی نثار پسراش میکنه که...فقط دست خودش دردمیگیره و به زبون خودشون پچ پچ میکنن:خانم اصلا زدنش دردنداره.... +هیچی مثل گفتن کلمه ی"دوربین" نمیچسبه.... +رسالت پاییز به خرید پیرهن چارخونس..دومیش هم خریداری شد...ذهنم وفکرم اروم شد عکس جون دار میگیرم میزارم برچسب‌ها: چارخونگی های معلمی شب های چارخونه طور.......ادامه مطلب
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 7 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

نماز شکسته... دوشب خونه لوومی بودم....محیط زندگی جدید...حرفای جدید....ماتم می برد به اعمال ورفتارش....ظرف شستنش...غذا درست کردنش....دغدغه های جدید...عجیب دورانی شده این دوره ی جدید زندگی... +غروب جمعه رو با اشپزی ودسپخت لوومی و پیاده روی و ماشین سواری از دلگیری پرتش کردیم به دلخوشی چندساعته.... +چه غریبه بودم با شهری که توش زندگی کردم...نماز شکسته خوندن توخونه ی لوومی....تهش بود... برچسب‌ها: آستین پفی شب های چارخونه طور.......ادامه مطلب
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

چند خط اعتراف خب ما مثل بقیه دانشجوها نبودیم...و اوایل این رو ویژگی خوبی می دونستیم...مادانشجوهای بورسیه حساب می شدیم و چهارسال بیمه برامون رد میشد و حقوق داشتیم.این ها باعث شد نه تنها من؛همه ی اهالی دانشگا حس اعتماد به نفس کاذب داشته باشیم...شاید تا حدی این اعتماد به نفس درست بوداما از یه جایی به بعد کاذب حساب می شد...خب شما تصور کن سرماه حقوق دریافت کنی و ازاین بابت تاحدودی وابستگی به خانواده نداشته باشی... مستقل شدن برای ما خیلی زود شروع شد...اینکه مااستقلال داریم ماااا استقلاااال دااااریم و این حس کاذب....الان که با دوستان صحبت و درواقع درد ودل میکنم...میبینم این استقلاله به اونا و روابط با خانوادشون لطمه زده...اینکه چهارسال هیچ وقت از خانواده علنی پول دریافت نکنی ....اینکه از خرج و مخارجت خبری نداشته باشن...اینکه خیالت راحت باشه میری سرکارو غرور تورو بگیره....الان که به گذشته ی چهارساله نگاه میکنیم...متوجه میشیم چقدر ازخانواده دور شدیم و کوچک ترین وابستگی ای وجود نداره...اگه هنوزم ثابت و کامل و کاملا علنی وابستگی مالی داشتیم، این حس دوری و جدایی کامل از خانواده تووجودمون ریشه نمی کرد...وابستگی مالی خیلی چیزای دیگه به دنبالش میاره....الان اگه ما وسط ماه حسابمون خالی بشه تحت هیچ شرایطی به خانواده اطلاع نمیدیم...چون عادت نداریم...سنگینه برامون...زبو شب های چارخونه طور.......ادامه مطلب
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 9 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22


غم تو را، چنان عزیز داشت دل که پیش کس 
دم از شکایتی که نه! دم از گلایه هم نزد 

خوشا شب و خیال‌ها و خواب‌های تو، چه غم 
که آتشی به خرمن شبم، سپیده‌دم نزد 

شبی گذشت با غم تو، آن‌چنان شبی که کس 
به جز غم تو خلوت من و تو را، به هم نزد 

"حسین منزوی"


برچسب‌ها:
سرراهی شب های چارخونه طور.......
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

عمو خریطی درست میگه.... خسستم...خیلی....این نهایت هدف من نبود....این چیزی نبود که دنبالش بودم....این اصلا توی لیست آیندم نبود...هدفم نبود...من اخه به قیافم میخوره به بچه هفت ساله آب نوشتن یادبدم؟امروز آب و بابا رو یادگرفتن....درسته لذت بخشه سواد یاددادن...اماچیزی نیست که من رو ارضا کنه....تمااام انرژی و وقت وحنجره مو گذاشتم براشون...هرروز زنگ اخر مدیر میگه امروز پنچرتراز دیروز شدی....اول سلامتیت بعد محیط کلاست...انقدر که پرپر میزنم کلاسم به ایده ال ترین حالت ممکن برسه....مدیرگفت: تا لذت نبری نتیجه نمیگیری....راست میگفت....بعداز مدرسه با غروب آفتاب از روی رودخونه رد میشم و به فردایی فکر میکنم که تکرار امروزه... +مدیر؛ داداش لوومی می باشد...فک کن هرروز لوومی رو از نوع مردونش ببینی...هم خوبه هم بد....درواقع افتضاحه.. انگار داغ دلت تازه میشه....[اینو اول و اخرین بار یواشکی همینجا گفتم...اداره که حسابی ماروسوژه کردو حرف ها از زمین و آسمان ریخت و من برا کلاسم جنگیدم و واقعا فشارروحی سنگینی رو توی اداره بااون جو مسخرش گذروندیم....بااینکه اداره حتی از دوستی من و لوومی و خانوادش بی خبربود...] +عمو خریطی یه شب گفت: حتی اگه جایی که هستی رودوست نداری؛ بهترین خودت باش...بهترین مهتاب ممکن رو نشون بده.... +دلم گپ های اخر شبی با عمو خریطیرودرخواست کرد؛ شب های چارخونه طور.......ادامه مطلب
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

خرکیف گونه میپرسم:از پسرای من، کی دوس داره باسواد بشه؟همه با ذوق داد میزنن: مممممن خانم ..من...خاااانم من... +آب و بابا رو یاد گرفتن بنویسن... +اولین املاشونو پسرای باسوادم نوشتن؛ هرچهارباری که داد میزدم آآآآب،چهاربار نوشتن آب...هر ده باری که گفتم باااابااا،ده بار نوشتن بابا:))) +شیفت های صبح؛ قبل ازدرس توکلاس ورزش میکنیم...امروز یه دستبندچوبی خیلی ظریفی دستم بود...فکرنمیکردم انقدر جلب توجه کنه...یایدبیشترحواسم باشه.. +hangoustدونفر پیام دادن...منم جواب دادم؛ اما درست بلد نیستم بابرنامش کارکنم...فکرمیکنم پیامم ارسال نشده باشه...باتاخیر عذرمیخوام:) برچسب‌ها: چارخونگی های معلمی شب های چارخونه طور.......ادامه مطلب
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 11 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

م مثل مهتابی...اشاره ی غیرمستقیم به اسم خانم معلم رسیدم به نشانه ی "م"...حالا برام با "د"اشتباه میگیرن ...میگم بام مینویسن دام.....اهن ربا ومقواورنگ و ابزارالات جذب مخ دانش اموز گرفتم هی درست میکنم هی مطالعه میکنم هی تدریس هی بازی هی گیج میزنن...همکاری خانواده هاتواین مناطق صفرررر... لعنت به دانشگاه و استادایی که چهارسال مارو تباه کردن....به چشم نیروی تازه نفس و رسمی و تحصیل کرده ازما انتظاراتی دارن...حق هم دارن...خبرندارن هرچی اون چهارسال توسرمون زدیم بابا برامون حداقل کارگاهی دوره ای چیزی بزارین ... یه نفر صدای مارو نشنید...الانم فقط ما موندیم وحجم کاروآموزش که داریم ازصفرشروع میکنیم... _اینکه ببینی یه نفر رو باسوادکردی،حس فوق العاده ایه..._رفتی خونه بگوبابایی یادگرفتم بنویسم:بابا... برچسب‌ها: چارخونگی های معلمی شب های چارخونه طور.......ادامه مطلب
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 8 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

روزهایی به زیبایی چارخونه ی پاییزی جمع شدیم...پنج تایی...خونه لوومی... ازتمام لحظات نهایت استفاده رو بردیم.... عصرونه ...جز معدود غروب هایی که دلگیر نبود  اینجا طبق معمول جدانشستیم و سه تاشونو پرت کردیم میزکناری... _بلاخره مشکل بلاگفام وگوشیم حل شد...میخوام بیشتر به تصویر بکشم..  فکر ودغدغه و خوشی هاروحتی.... برچسب‌ها: آستین پفی شب های چارخونه طور.......ادامه مطلب
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22

 هیچی نگم..

شب های چارخونه طور.......
ما را در سایت شب های چارخونه طور.... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : astinecharkhoone بازدید : 46 تاريخ : سه شنبه 28 آذر 1396 ساعت: 23:22